۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

عشق آمد و غیر یار نگذاشت
آتش اثری ز خار نگذاشت

تیغ تو فکند سر ز هر تن
یک دوش بزیر بار نگذاشت

دل را افسرد آه سردم
زاتش گده یک شرار نگذاشت

بودم منظور کنج چشمی
چشم بد روزگار نگذاشت

زنگ از دلها زدود اشگم
یک آینه در غبار نگذاشت

تا دست تو ز آستین برآمد
در دست کس اختیار نگذاشت

عشقم گلچین این چمن کرد
روزی که گلی ببار نگذاشت

مشتاق ترا گرفت از غیر
بلبل گل را بخار نگذاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.