هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و جدایی میگوید و از ناامیدی و بیوفایی روزگار شکایت دارد. او احساس میکند که گوهری ارزشمند را از دست داده و تاج سروری از سرش برداشته شده است. شاعر از عشق بیوفا و ستمگری معشوق گلایه میکند، اما در عین حال، از عشق و جنون ناشی از آن نیز سرخوش است. در پایان، او به این فکر میکند که حتی پس از مرگ نیز عشقش باقی خواهد ماند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانهای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، بیوفایی، و اشاره به مرگ نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.
شمارهٔ ۷۳
دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت
ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت
از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند
زمانه از سرم این تاج سروری برداشت
فغان ز جنس گساد وفا که مییابد
ز سود آن نظر از قحط مشتری برداشت
ز ترک مهر مه من بخواجه ماند
که دست از روش بندهپروری برداشت
رهین منت دون همتان مشو که بتن
ز پیلهور نتوان نازجوهری برداشت
بتی که چاشنی لطف داشت بیدادش
ز ما چه دید که دست از ستمگری برداشت
باین خوشم که پس از قتل خویشتن مشتاق
که خون ما پی آن ترک لشگری برداشت
ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت
از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند
زمانه از سرم این تاج سروری برداشت
فغان ز جنس گساد وفا که مییابد
ز سود آن نظر از قحط مشتری برداشت
ز ترک مهر مه من بخواجه ماند
که دست از روش بندهپروری برداشت
رهین منت دون همتان مشو که بتن
ز پیلهور نتوان نازجوهری برداشت
بتی که چاشنی لطف داشت بیدادش
ز ما چه دید که دست از ستمگری برداشت
باین خوشم که پس از قتل خویشتن مشتاق
که خون ما پی آن ترک لشگری برداشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.