۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳

دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت
ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت

از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند
زمانه از سرم این تاج سروری برداشت

فغان ز جنس گساد وفا که می‌یابد
ز سود آن نظر از قحط مشتری برداشت

ز ترک مهر مه من بخواجه ماند
که دست از روش بنده‌پروری برداشت

رهین منت دون همتان مشو که بتن
ز پیله‌ور نتوان نازجوهری برداشت

بتی که چاشنی لطف داشت بیدادش
ز ما چه دید که دست از ستمگری برداشت

باین خوشم که پس از قتل خویشتن مشتاق
که خون ما پی آن ترک لشگری برداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.