هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام، جدایی و رنجهای عاشقانه سخن میگوید. شاعر از دوری معشوق، درد فراق و بیوفایی او شکایت دارد و با تصاویری مانند محمل بستن معشوق، ریختن خون عاشق و نقش پای قاتل، احساسات خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه پیچیده، استعارههای عمیق و احساسات شدید است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و ممکن است با تجربیات عاطفی آنان همخوانی نداشته باشد.
شمارهٔ ۷۵
سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت
طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت
پای من برناید از گل ورنه در راه طلب
سوی منزل رهروی هر گام از گل رست و رفت
نه دل ما را همین از نیش غم افکار ساخت
هر طرف ان سر و سیم اندام صد دل خست و رفت
گر حجاب از دیدنش مانع نبودش پس چرا
ساخت پیش چهره گلفام حایل دست و رفت
گر نبود از باده امشب سرگران با من چرا
گشت در بزم من ناکام داخل مست و رفت
ریخت خونم را و بر خاکم فکند افغان که ساخت
از ره کینم چو نقش گام قاتل پست و رفت
از کمندش جستی و شد ورد مشتاق این سخن
طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت
طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت
پای من برناید از گل ورنه در راه طلب
سوی منزل رهروی هر گام از گل رست و رفت
نه دل ما را همین از نیش غم افکار ساخت
هر طرف ان سر و سیم اندام صد دل خست و رفت
گر حجاب از دیدنش مانع نبودش پس چرا
ساخت پیش چهره گلفام حایل دست و رفت
گر نبود از باده امشب سرگران با من چرا
گشت در بزم من ناکام داخل مست و رفت
ریخت خونم را و بر خاکم فکند افغان که ساخت
از ره کینم چو نقش گام قاتل پست و رفت
از کمندش جستی و شد ورد مشتاق این سخن
طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.