هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و دردهای آن سخن می‌گوید. شاعر از بی‌پاسخی معشوق، رنج هجران، و بی‌قراری عشق می‌نالد. او عشق را مانند سیل ویرانگر توصیف می‌کند که جز ویرانی به جای نمی‌گذارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که چاره‌ای جز تسلیم در برابر این عشق و رنج‌هایش وجود ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنج‌های عشق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'قتل' و 'خانه خراب' ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۹۰

گر بعاشق سر عتابش نیست
هرچه گویم چرا جوابش نیست

گر نه کارم بهجر خویش گذاشت
بهر قتلم چرا شتابش نیست

کوی عشقست چون گذرگه سیل
که بجز خانه خرابش نیست

چون زنم دیده برهم آینه‌وار
چشم حیران عشق خوابش نیست

زاری از عشق بس دلا کاتش
رحم بر گریه کبابش نیست

کشتئی را که داد تن بشکست
بیمی از بحر و انقلابش نیست

منم آن رهروی که عشق افکند
تشنه دروادئی که آبش نیست

گفتمش چاره کن غم مشتاق
که ز هجرت توان و تابش نیست

گفت سیماب‌وار جز مردن
چاره بهر اضطرابش نیست

گفتمش غیر از این علاج دگر
بهر سوز دل کبابش نیست

بر لب انگشت زد مرا یعنی
که خموش این سخن جوابش نیست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.