۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

از آن غم را دل ما خانه باشد
که آن جغد است و این ویرانه باشد

بمن شد آشنا ناآشنائی
که از هر آشنا بیگانه باشد

نیم مرغی که در دام تو او را
خیال دام و فکر دانه باشد

کجا جویم می وصلت که این می
نه در مینا نه در پیمانه باشد

پس از مرگم ز حسرت سوزد آنشمع
که خاکش تربت پروانه باشد

شبی باشد مرا از روز خوشتر
که زلفت در کفم چون شانه باشد

از آن شد بسته زلف تو مشتاق
که آن زنجیر و این دیوانه باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.