۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹

مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد
روز تاریک سرآمد شب تار آخر شد

یار از غیر برید الفت و با ما پیوست
بود ربطی که میان گل و خار آخر شد

از دم سرد خزان آنچه بگلشن میرفت
عاقبت از نفس گرم بهار آخر شد

صندل دردسرم شد می وصلش صد شکر
محنت مستی و اندوه خمار آخر شد

گشت آئینه صفت خاک چمن عکس‌پذیر
که ز صیقل‌گری ابر غبار آخر شد

میرسد آنچه بما از ستم هجر گذشت
میکشد آنچه دل از فرقت یار آخر شد

از گل آن جور که بر بلبل مسکین میرفت
عاقبت از اثر ناله زار آخر شد

میکشد آن همه محنت که ز هجران مشتاق
یارش از مهر چو آمد بکنار آخر شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.