۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

شام شد زلف سیاه تو بیارم آمد
گشت طالع مه و ماه تو ببارم آمد

دوش در بادیه رم کرده غزالی میگشت
گردش چشم سیاه تو بیادم آمد

بر سر شاخ کله گوشه گل باد شکست
شکن طرف کلاه تو بیادم آمد

خنجر غرقه بخون در کف مستی دیدم
تیغ خونریز نگاه تو بیادم آمد

بخسی آتشی از جلوه برقی افتاد
حال خود بر سر راه تو بیادم آمد

تیری آمد بهدف تند ز شستی مشتاق
سرعت ناوک آه تو بیادم آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.