هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران می‌گوید و حالتی از اسارت و حسرت را بیان می‌کند. او از دوری معشوق و آرزوی وصال سخن می‌گوید و خود را مانند مرغی اسیر یا پروانه‌ای سرگشته توصیف می‌کند. در نهایت، به این نتیجه می‌رسد که این همه مشتاقی و حسرت، تنها افسانه‌ای بیش نیست و وصال معشوق دست‌نیافتنی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت‌آلود است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۴۳

خوش آنکه مرا وصل تن سیمنتی بود
در دستم ازین باغچه سیب ذقنی بود

بودم به گلی خوش دل و چون مرغ اسیرم
نه حسرت باغی نه هوای چمنی بود

میگشت دلم شب همه شب گرد چراغی
سرگشته نه پروانه هر انجمنی بود

آگاه نبودم ز شب تیره عشاق
در گوش دلم قصه هجران سخنی بود

کی داشت دلم حسرت یکبوسه که چون خال
این گوشه‌نشین ساکن کنج دهنی بود

نی‌نی غلطم این همه مشتاق فسانه است
کی دامن وصلی بکف همچو منی بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.