۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۷

بجز مئی که لب لعل یار من دارد
کدام باده علاج خمار من دارد

به من چه لطف بت میگسار من دارد
که مست خفته و سر در کنار من دارد

روا مدار به خود ناامیدیم که ز تو
امیدها دل امیدوار من دارد

بهیچ آبله خاری ندارد آن کاوش
که غمزه تو به جان فکار من دارد

کدام صید فکن راست در کمان تیری
که ابروی بت عاشق شکار من دارد

بسرو و گل زده صد طعنه این چه زیبائیست
که یار سرو قد گلعذار من دارد

ننالم از ستم او که بیشتر کشدم
زیارئی که باغیار یار من دارد

به پیک یار چه حاجت کزو دهد خبرم
طپیدنی که دل بی‌قرار من دارد

نبرده هر که غمت خواب او چه آگاهی
ز حال دیده شب زنده‌دار من دارد

رود بباغ و نبیند به لاله مشتاق
که آن نشان دل داغدار من دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.