۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

یارم بکنار امشب آمد
جانی ز نوم بغالب آمد

بازآ که چو ساغر پر از می
جانم ز غم تو بر لب آمد

وصل تو بهجر شد مبدل
روزم رفت وز پی شب آمد

از سوز غمت فغان که دوزخ
یک شعله ز تاب این تب آمد

عشق استادیست کز ازل عقل
چون طفلانش بمکتب آمد

تو ای مه مهروش که حالت
سرمایه رشگ کوکب آمد

آن مطلوبی که طالبان را
سودای تو عین مطلب آمد

سیب ز نخت که منزل او
بالای ترنج غبغب آمد

گر نیمه شبی بدست مشتاق
آمد به هزار یارب آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.