۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

دارم دلی صد بحر خون زان تیر مژگان در بغل
هر دم هزارش موجه و هر موجه طوفان در بغل

خوش میطپد در بر دلم پیکی همانا میرسد
پیغام دلبر بر لب و مکتوب جانان در بغل

خوش آنکه با آن مه‌شبی گلدشت مهتابی کند
پیمانه‌اش در آستین میناش پنهان در بغل

گیرم همه آغوش شد چون هاله سر تاپای من
کو طالعی کاید مرا آن ماه تابان در بغل

گو اهل دل را مصحفی نبود برای حفظ تن
دل در بر عارف بود زآن به که قرآن در بغل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.