۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۱

بکنج بیکسی شادم مجوئیدم مجوئیدم
خوشم با درد از درمان درمان مگوئیدم مگوئیم

کفن جز خون نشاید کشته تیغ محبت را
شهید خنجر عشقم مشوئیدم مشوئیدم

گلی کو روید از خاک شهید عشق میگوید
که از من بوی خون آید مبوئیدم مبوئیدم

مریض عشقم و مرگم حیات تازه باشد
اگر میرم بصد زاری مموئیدم مموئیدم

حدیث گلستان مرغ قفس را در فغان آرد
غریبم از وطن حرفی مگوئیدم مگوئیدم

شهید عشق را باید ز خون آرایش تربت
ز خاک ای لاله وای گل مروئیدم مروئیدم

بصحرای محبت گشت گم مشتاق و میگوید
که من گم گشته عشقم مجوئیدم مجوئیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.