۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

در محفلت ز خون دل از بس لبالبم
فرقی ندارد از قدح باده قالبم

تا کرد توبه از لب ساغر جدا لبم
ماند از نوای عشق زهی بینوا لبم

مگشا لبم بشکوه که در گلستان عشق
از دل چو غنچه لخت جگر چیده تا لبم

بیگانه خوشتر است ز شادی غمین عشق
هرگز بخنده گو نشود آشنا لبم

منت برای رزق زدونان چرا کشم
گیرم که کاست جانم و افزود غالبم

دشنامی از لب تو بسم کو جز این مخواه
نفع از ثنا زبانم و سود از دعا لبم

مشتاق بر لبم مزن انگشت زینهار
کز خون دل چو ساغر صهبا لبالبم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.