هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که در عشق سوخته اما به وصال نرسیده است. شاعر از فراق، حسرت، و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند و با تصاویری مانند سوختن، خون دل خوردن، و اشک ریختن، عمق غم خود را نشان می‌دهد. در نهایت، با وجود همه رنج‌ها، عشق را ستایش می‌کند و از فنا نمی‌هراسد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با توصیفات احساسی و غم‌انگیز، برای درک و ارتباط بهتر نیاز به بلوغ عاطفی و فکری دارد. نوجوانان در این سن معمولاً توانایی تحلیل این سطح از احساسات را دارند.

شمارهٔ ۲۱۴

نیامد بر لبم آهی ز سوز عشق تا بودم
سراپا سوختم اما بکس ظاهر نشد دودم

قدح‌پیما تو با اغیار دوش و تا سحر هر دم
من از حسرت ز خون دل چه ساغرها که پیمودم

سزد اشک ار بدامن بستر دیار از رخم اکنون
که صدره دامن پاکش بخون دیده آلودم

ز عمر کوتهم در آخر بزم فلک شمعی
که دیرم آسمان افروخت اما میکشد زودم

بس اینم کز خریداران یوسف طلعتی باشم
سر موئی ز سودای محبت نبود ارسودم

براه وعده بودم مضطرب عمری چو یار آمد
بپایش از نشاط افتادم و جان دادم آسودم

میفکن همچو نقش پابراهش از جفاروئی
که بر پای سگ کوی تو عمری از وفا سودم

ننالم گر به خفت راندی از بزمم از این نالم
که مقبول تو اغیار و من بدبخت مردودم

فغان از سرکشیهای تو ای سروسهی کاخر
برآمد جانم اما برنیامد از تو مقصودم

ندارم بهره از لطف عامت لیک جور تو
باین گز دیگران مخصوص من شد از تو خشنودم

نشد صاف می وصلت نصیبم هرگز و عمری
چه خونها کز غمت از پردهای چشم پالودم

نترسم از فنا مشتاق کز اعجاز عشق آمد
که صد ره گر شوم معدوم سازدباز موجودم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.