هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شوریدگی خود می‌گوید، از دل‌بستگی به معشوق و رنج‌های ناشی از این عشق. او از ویرانه‌های زندگی خود سخن می‌گوید و از روزی که به او می‌رسد، هرچند ناچیز. شاعر با اشاره به زلف معشوق و مستی ناشی از عشق، احساسات خود را بیان می‌کند و از بی‌خانمانی و مشتاقی خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، اشاره‌هایی به مستی و شراب وجود دارد که مناسب گروه‌های سنی پایین نیست.

شمارهٔ ۲۲۱

دلی سرگرم شوق از جلوه مستانه‌ای دارم
ز شمع قامتی آتش بجان پروانه‌ای دارم

خراب‌آباد عالم را منم آن جعد سرگشته
که هر روز آشیان در گوشه ویرانه‌ای دارم

چه کوشم از پی روزی به من خواهد رسید آخر
ز هر خرمن که قسمت خوشه‌ای یا دانه‌ای دارم

نه بینی کامل ار عشقم مکن یکباره انگارم
ازین می گر ندارم شیشه پیمانه‌ای دارم

بپایان قصه زلفت به این عمر آیدم حاشا
که بس کوته‌شبی دور و دراز افسانه‌ای دارم

نشاط‌انگیز طبعم شد مگر بوی می وصلی
که امشب چون صراحی گریه مستانه‌ای دارم

کشی زلف از کفم چند و دهی در دست مشاطه
نه آخر از دل صد چاک منهم شانه‌ای دارم

نیم بی‌خانمان مشتاق کز دل بر سر کویش
ز هر ویرانه بس ویرانه‌تر ویرانه دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.