۲۱۱ بار خوانده شده
جهان روشن ز مهر عالمافروزی که من دارم
دلی تاریکتر از شب بود روزی که من دارم
بیا و از زلال وصل بنشان آتشم تا کی
جگرها سوزد از آه جگرسوزی که من دارم
ز آه و نالهام صدجان و دل زخمی مشو ایمن
ز تیغ جانشکاف و تیردلدوزی که من دارم
ز شب تاریکتر روز من و از روز روشنتر
شب اغیار از شمع شبافروزی که من دارم
ز زلفش دل بصد افسون گرفتم لیک کی سازد
فراموش آشیان مرغ نوآموزی که من دارم
نباشد فکر جانهای غماندوزت عبث تا کی
غماندوزی کدجان غماندوزی که من دارم
برم مشتاق آمد یار همراه رقیب اما
ببین فیروزی این بخت فیروزی که من دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دلی تاریکتر از شب بود روزی که من دارم
بیا و از زلال وصل بنشان آتشم تا کی
جگرها سوزد از آه جگرسوزی که من دارم
ز آه و نالهام صدجان و دل زخمی مشو ایمن
ز تیغ جانشکاف و تیردلدوزی که من دارم
ز شب تاریکتر روز من و از روز روشنتر
شب اغیار از شمع شبافروزی که من دارم
ز زلفش دل بصد افسون گرفتم لیک کی سازد
فراموش آشیان مرغ نوآموزی که من دارم
نباشد فکر جانهای غماندوزت عبث تا کی
غماندوزی کدجان غماندوزی که من دارم
برم مشتاق آمد یار همراه رقیب اما
ببین فیروزی این بخت فیروزی که من دارم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.