هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و درد هجران می‌گوید. او از جدایی معشوق و رنج‌های ناشی از آن شکایت دارد، اما با وجود همه‌ی سختی‌ها، عشق خود را پابرجا می‌داند و به بندگی معشوق افتخار می‌کند. متن پر از احساسات عمیق و تصاویر شاعرانه است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیده‌ای است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۲۴

چه میکردم گر از کف دامن وصلت نمیدادم
پریزادی تو دیوان از پیت من آدمی‌زادم

رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی
ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم

چه میآید ز من نگذارمت گر با بداندیشان
گرفتم با جهانی دشمن از بهرت درافتادم

ز من دیدی چه غیر از راه و رسم بندگی کاخر
کشیدی از کفم دامان و رفتی سرو آزادام

اگرچه رفتی و گشتم بصد غم مبتلا اما
باین کز دوریت یکدم نخواهم زیستن شادم

بجان سختی مثل در عشقم اما ورزم از جورت
تحمل تا بکی آخر نه ز آهن نه ز فولادم

خراب از سیل هجر او نه مشتاق آنقدر کشتم
که جز معمار وصلش کس تواند کرد آبادم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.