۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۷

چه خوش بودی نبودی گر ز من دور اینقدر یارم
فراچون داشتی گوشی شنیدی ناله زارم

نخستم لطفها کردی و کشتی عاقبت زارم
چنان بود اول کارم چنین شد آخر کارم

صبا زان گل شمیمی گاهی آوردی و از شادی
گشودی در قفس بال و پر مرغ گرفتارم

ز درد درویش جان دادمی تا او فرستادی
نوید داروی وصل و شدی به اندک آزارم

گسستی رشته عمر اجل تا ناخن وصلش
گشودی عقده دشوار هجر از رشته کارم

ز هجران دادمی جان تا گذر کردی بمن جانان
برون ز اقلیم هستی رفتمی تا آمدی یارم

رسیدی غافل و گرد از وجود من برآوردی
ز گرد ره سمند ناز دور افتاده دلدارم

کنی مشتاق تا کی ناله ترسم از دم گرمت
جهد برقی و سوزد خرمن هستی بیکبارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.