هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وصال معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از باده‌ی وصال او چنان مست شده که تا قیامت در این حالت خواهد ماند. او از جور یار شکایت دارد و اشاره می‌کند که عشق معشوق زبان و گوشش را بسته است. شاعر همچنین از این موضوع ابراز خوشحالی می‌کند که با نوشیدن زهر عشق، دلش از نیش منت در امان است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۲۹

ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم
که تا صباح قیامت خراب باده دوشم

بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی
برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم

نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد
کلید قفل لب بسته و زبان خموشم

مرا چه سود زهم بزمیت که باتو نباشد
رهین گفت‌وشنو هیچگه زبانم و گوشم

بساغرم همه مشتاق زهر و شاد از اینم
که چرخ دل نخراشد ز نیش منت نوشم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.