هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و درد فراق می‌گوید و آرزو می‌کند که ای کاش از ابتدا از معشوق دور می‌شد تا این رنج را تحمل نکند. او خود را مانند مرغی توصیف می‌کند که اگر از خارهای گلشن در امان بود، بارها به سوی آن بازمی‌گشت. شاعر همچنین از سوءتفاهم دیگران نسبت به احساساتش می‌نالد و در نهایت بیان می‌کند که تمام عمرش را در آرزوی دیدار معشوق سپری کرده و همواره در حال رفت و آمد بوده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و تجربیات بیان شده در شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۳۱

هم اول کاش از کویت من افکار میرفتم
چو میرفتم زا جورت آخر و ناچار میرفتم

نیم مرغی که ارزم صحبت صیاد را ورنه
بپای خود به سوی دام از گلزار میرفتم

بکویت با کم از کس نیست آنمرغم که صدباره
ز گلشن رفته بودم گر ز جور خار میرفتم

ز غشقم در گمان افتاده‌اند ای کاش از کویت
دو روزی بهر خاطرجمعی اغیار میرفتم

سرآمد عمر من مشتاق در راهش که تا بودم
همین می‌آمدم زآن‌کو و دیگر بار میرفتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.