هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و انتظار سخن می‌گوید و از رنج دوری معشوق شکایت می‌کند. او از اشک‌های بی‌پایان، بی‌قراری روح، و تبدیل بهار عمرش به خزان به دلیل دوری یار می‌نالد. همچنین، شاعر شب و روز را بدون معشوق یکسان می‌داند و از غمگسارانی می‌گوید که از او و غمش آسوده‌اند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز، همراه با استفاده از استعاره‌های پیچیده و احساسات شدید، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند مرگ و بی‌قراری روح نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۳۸

چشم سفید شد برهت گل‌عذار من
بود این شکوفه شجر انتظار من

شادم که در هوای تو خاکم بباد رفت
شاید صبا بکوی تو آرد غبار من

خاکم شود ز ریک روان بیقرار تر
بعد از وفات اگر گذری بر مزار من

چون شمعم از غمت همه تن صرف اشک شد
از بس گریست دیده شب زنده‌دار من

افشاند برگ و بذر غمت نخل عمر آه
کاخر ز دوری تو خزان شد بهار من

من شب ز روز بی‌تو ندانم که فرق نیست
از تیرگی میانه لیل و نهار من

مشتاق روز و شب من و کنج غمش ولی
آسوده از من و غم من غمگسار من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.