۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۹

از آن تنها کند پرخون دل من
که هر دل را نخواهد چون دل من

بسختی چون دل لیلی دل او
بنرمی چون دل مجنون دل من

چه حالست اینکه چشمت بر دل غیر
زند تیر و کشد در خون دل من

بدامت بیشتر نالد که سختی
ز دلها می‌کشد افزون دل من

بیا از دوریت تا چند باشد
غمین جان من و محزون دل من

هنوز آنچشم بود از فتنه خالی
که شد بر شیوه‌اش مفتون دل من

درین گلشن کدامین غنچه مشتاق
دلش باشد ز تنگی چون دل من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.