۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۱

بی‌تو کوشم در فنای خویشتن
تیشه‌ام اما بپای خویشتن

ریختی خونم بجرم دوستی
عاقبت دیدم سزای خویشتن

زد بتیغم بوسه بر دستش زدم
خود گرفتم خونبهای خویشتن

گلبن نوخیز من یکره بپرس
حال مرغ بینوای خویشتن

دردمندان غمت درمان طلب
ماو درد بیدوای خویشتن

دیدمش در خویش و جان دادم ز شوق
خویش را کردم فدای خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.