۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۵

نی طاقت وصلت مرا نه صبر در هجران تو
وصلت بلاهجرت بلا ای من بلاگردان تو

در یکدگر افتاده‌اند از بس شهیدان هر طرف
جای طپیدن کی بود بر کشته در میدان تو

تنها نه من گشتم خراب از جلوه مستانه‌ات
چون سیل باشد هر قدم بس خانها ویران تو

عید است و در خون میطپد از حسرت تیغت دلم
برخیز و قربان کن مرا ایجان و دل قربان تو

گردم گرفته دامنت امدادی ای باد صبا
شاید بدامانی رسم دست من و دامان تو

لب‌تشنه تاکی داریم بس قطره این دانه را
ای ابر رحمت سوختم از حسرت باران تو

زاندوه بیرون گشته‌ام یارب درین میدان بود
تیغ قضا خونریزتر یا خنجر مژگان تو

گر سر بتیغش افکنی حاشا ز حکمت سرکشد
مشتاق دارد چون قلم سر بر خط فرمان تو

زینگونه چون صرصر بود گر ترکتاز جلوه‌ات
دانم چو گرد آخر روم بر باد از جولان تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.