هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی ناشی از باده‌ی عشق سخن می‌گوید. او حالات مختلف خود را توصیف می‌کند، از افتادن بر زمین مانند غبار تا برافراشتن خیمه‌ای در هوا مانند ابر. در نهایت، به دیر (صومعه) پناه می‌برد و با پیرمردی روبه‌رو می‌شود که به او شراب می‌دهد و توصیه می‌کند که دم نزند و آن را سریع بنوشد تا شراب، درمانِ مستی شود.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و استعاریِ شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، درک عمیق این اشعار نیاز به آشنایی با ادبیات کهن و مفاهیم صوفیانه دارد.

شمارهٔ ۲۷۵

من بقلزم می خیمه چون حباب زدم
قدح بمیکده عشق بی‌حساب زده

ز زور باده عشق بتان شهر آشوب
چو موج غوطه بدریای اضطراب زده

گهی بروی زمین چون غبار افتاده
گهی بسطح هوا خیمه چون سحاب زده

بسوی دیر شدم بهر چاره‌جوئی خویش
علی‌الصباح ره کاروان خواب زده

بعرض ره بت مشکین کلاله دیدم
هزار حلقه بهر موی پیچ و تاب زده

ز باده رطل گرانی بدست داشت که بود
ره هزار چو من خانمان خراب زده

ز دست خویش بدست من آن قدح مشتاق
نهاد و گفت دم از لطف بیحساب زده

بگیر و دم مزن و بیدرنگ بر سرکش
که هم شراب کند چاره شراب زده
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.