هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که در مسیر عشق راهنمایی ندارد و توان ادامه دادن را از دست داده است. تصاویری مانند برگ خشکیده، مرغ بی‌نوا، و اشک بی‌اثر، نشان‌دهنده ناامیدی و تنهایی اوست. شاعر به عالم عدم پناه می‌برد، جایی که نه بیم جفاست و نه امید وفا. در نهایت، او خود را مست و مشتاق توصیف می‌کند، بدون آنکه بداند چه می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق نافرجام، ناامیدی، و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. درک این شعر نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد.

شمارهٔ ۲۸۸

گو در ره عشقم نرسد راهنمائی
کافتاده‌ام و نیست مرا قوت پائی

پی برگ تراز گلبن خشگیم درین باغ
هیهات که مرغی رسد از ما بنوائی

ران اشک خود از چشم من افتاده که هرگز
زین قطره گیاهی نکند نشو و نمائی

آسوده بکوی عدمم کز کسی آنجا
نه بیم جفائیست نه امید وفائی

در راه صبا دیده امید مرا بس
گردی که گهی آوردم از کف پائی

تنها نه ز من عشق تو شد فاش که هر دم
سر میزند این آتش سوزنده ز جائی

مستیم و ندانیم درین میکده مشتاق
غیر از زدن دستی و کوبیدن پائی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.