۱۶۲ بار خوانده شده
خوش آن عاشق که سویش گاهگاهی
فتد از گوشه چشمی نگاهی
دلی حال دلم داند که گاهی
شکستی دیده از طرف کلاهی
ندارد عاشقی چون من که دارم
بر این دعوی زهر آهی گواهی
قدت سرو چمن بیرای سروی
رخت ماه و جهان آرای ماهی
مه و مهری بخویم بیتوام پس
شب تاریکی و روز سیاهی
کند چون بلهوس دعوی عشقت
نه در چشم اشکی و نه در دل آهی
دل صد چاک عاشق بین که باشد
ز هر چاکش بکوی دوست راهی
چه صیدافکن بود چشمت که هر دم
کند از صید خالی صیدگاهی
مکن از جرم خود اندیشه مشتاق
که پیش لطف او کوهیست کاهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
فتد از گوشه چشمی نگاهی
دلی حال دلم داند که گاهی
شکستی دیده از طرف کلاهی
ندارد عاشقی چون من که دارم
بر این دعوی زهر آهی گواهی
قدت سرو چمن بیرای سروی
رخت ماه و جهان آرای ماهی
مه و مهری بخویم بیتوام پس
شب تاریکی و روز سیاهی
کند چون بلهوس دعوی عشقت
نه در چشم اشکی و نه در دل آهی
دل صد چاک عاشق بین که باشد
ز هر چاکش بکوی دوست راهی
چه صیدافکن بود چشمت که هر دم
کند از صید خالی صیدگاهی
مکن از جرم خود اندیشه مشتاق
که پیش لطف او کوهیست کاهی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.