۱۵۹ بار خوانده شده
بهر چه ز پرده برنمیآئی
کز لطف به چشم درنمیآئی
پنهانی و آشکار میبینم
پیدائی و درنظر نمیآئی
از کف ندهم چو عمر دامانت
دانم چو روی دگر نمیآئی
ز آن مانده تهی ز سروت آغوشم
کز سرکشیم بسر نمیآئی
کامم چو نمیدهی بود یکسان
گرمی آئی و گر نمیآئی
از صول توأم چه سود گر خویشم
ناساخته بیخبر نمیآئی
مشتاق نمیروی بکوی او
یکره که بچشم تر نمیآئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کز لطف به چشم درنمیآئی
پنهانی و آشکار میبینم
پیدائی و درنظر نمیآئی
از کف ندهم چو عمر دامانت
دانم چو روی دگر نمیآئی
ز آن مانده تهی ز سروت آغوشم
کز سرکشیم بسر نمیآئی
کامم چو نمیدهی بود یکسان
گرمی آئی و گر نمیآئی
از صول توأم چه سود گر خویشم
ناساخته بیخبر نمیآئی
مشتاق نمیروی بکوی او
یکره که بچشم تر نمیآئی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.