۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۶

سرای دیده‌ام منزلگه جانانه بایستی
درین خاتم نگین آن گوهر یکدانه بایستی

بکویت خانه‌ای بهر من دیوانه بایستی
ولی آنهم ز سیل اشک من ویرانه بایستی

من زآن سان که با او آشنا بیگانه از عالم
بمن او آشنا وز عالمی بیگانه بایستی

ندیده شادی وصلت غم هجران کشم تا کی
تهی زین زهر و پرزان باده‌ام پیمانه بایستی

مرا در بیضه بود ار بود فارغ بالی کانجا
نه جست‌وجوی آب و نه سراغ دیوانه بایستی

دل من از تو مخزون و دل اهل هوس خرم
ز لطف و قهرت این آباد آن ویرانه بایستی

شود سنک ره ما کفر و دین تا کی بکوی او
رهی پیدا میان کعبه و بتخانه بایستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.