هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و جدایی می‌گوید و خود را قاتلی توصیف می‌کند که در خون خود غوطه‌ور است. او از دلبندی به معشوقی شیرین‌شمایل سخن می‌گوید و بیان می‌کند که اگر دل داشت، آن را به معشوق می‌سپرد. شاعر از ترس هجران و امید وصال می‌گوید و خود را مانند غریقی توصیف می‌کند که فرقی بین دریا و ساحل نمی‌بیند. در پایان، او از بازگشت بهار و گل‌ها می‌گوید، اما داغ هر گل را به یاد معشوق می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که با درد و رنج همراه است و ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۱۸

من کیستم ز خنجر بی‌رحم قاتلی
در خون خویش غوطه‌زنان مرغ بسملی

آمد بدلبری بت شیرین شمایلی
میدادمش بدست اگر داشتم دلی

مرگ ز بیم هجر رهاند وز امید وصل
چو غرقه چان سپرد چه بحری چه ساحلی

افتاد دلبری ز قفای دلم ببین
صیاد زیرکی ز پی صید غافلی

اجر شهادتش نبود اگر طلب کند
در حشر خون خویش شهیدی ز قاتلی

بازآ که گشت موسم گل چند سو زدم
داغی زهر گلی که برآرد سر از گلی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.