۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۹

تلخ کامم من از شکر خندی
که ز هر خنده بکشند قندی

او بمن رام شد ببین با هم
سست عهدی و سخت پیوندی

تلخ کامان عشق را چه علاج
جز شکر خنده شکر خندی

از اسیری چه خوشتر است مباد
صیدی آزاد گردد از بندی

سوخت هجران مرا چنانکه نسوخت
پدری از فراق فرزندی

خواه ما را ببخش و خواه بسوز
ما همه بنده تو خداوندی

سوزدم حسرت از تو چون یابد
آرزوی دل آرزومندی

بینی آخر ازو وفا مشتاق
گر کنی صبر بر جفا چندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.