هوش مصنوعی:
در این متن، پیر مردی از بنی عکرمه به نزد شاه میآید و به او پند میدهد که از جنگ و خشونت بپرهیزد و به سوی یثرب برود، نه عراق، زیرا اهل عراق نفاق دارند. او همچنین به شاه هشدار میدهد که مرگ او نزدیک است و پس از او فردی دادگر خواهد آمد و انتقام او را خواهد گرفت. شاه در پاسخ میگوید که سرنوشت او از پیش تعیین شده است و هرچه مقدر باشد، اتفاق خواهد افتاد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به موضوعاتی مانند مرگ، انتقام و نفاق ممکن است برای گروههای سنی پایین نامناسب باشد.
بخش ۹۵ - آمدن عمرو بن اودان درمنزل بطن عقبه به خدمت امام علیه السلام
شنیدم که زد داور دین پناه
به سر منزل خسروی بارگاه
بیامد یکی پیر کافور موی
که خود عمرو بودی نکو نام اوی
ببوسید خاک و بنالید زار
به لابه بگفت ای شه تاجدار
مرا از بنی عکرمه گوهر است
زمن پند آموختن در خور است
یکی ژرف زآغاز اندیشه کن
سپس – راز بشنو ز پیر کهن
اگر چند باشی تو خود هوشمند
شنفتن ز پیران نکوی است پند
ازاین ره که داری بپیچان عنان
مرو سوی زوبین و تیغ و سنان
برو سوی یثرب مرو زی عراق
که در سینه دارند اهلش نفاق
ندید ی که با شیر پروردگار
چه کردند آن مردم نابکار
شکستند پیمان پورش حسن
کزو چاره شد نزد زشت اهرمن
همی بینم ای شاه گردون سریر
به چنگ اجل مرتو را دستگیر
دریغ آیدم از چنین روی و موی
که بد خواهش ازخون دهد شستشوی
یکی پند بشنو ازاین مرد پیر
هرآنچت سراید ازو در پذیر
بفرمود دارای گردون سریر
بدان پیر آگاه روشن ضمیر
که هرچ آن تو گفتی درست است و راست
نباشد در آن اندکی کم وکاست
بود هر چه از نیک و بد درجهان
نباشد به من یک سر مو نهان
ولی ای خردمند پیر کهن
مرا کشته خواهد خداوند من
قلم از ازل زد به لوح این رقم
که گردم همی کشته جف القلم
اگر درجهم من به سوراخ مور
کشد دشمنم اندر آن تنگ گور
چو من کشته گردم ثقیفی نژاد
یک مرد آید به آیین و داد
برآرد زدوده پرند از نیام
کشد ازبد اندیش من انتقام
چو بشنید این راز آن پیرمرد
برفت از برشاه با داغ و درد
به سر منزل خسروی بارگاه
بیامد یکی پیر کافور موی
که خود عمرو بودی نکو نام اوی
ببوسید خاک و بنالید زار
به لابه بگفت ای شه تاجدار
مرا از بنی عکرمه گوهر است
زمن پند آموختن در خور است
یکی ژرف زآغاز اندیشه کن
سپس – راز بشنو ز پیر کهن
اگر چند باشی تو خود هوشمند
شنفتن ز پیران نکوی است پند
ازاین ره که داری بپیچان عنان
مرو سوی زوبین و تیغ و سنان
برو سوی یثرب مرو زی عراق
که در سینه دارند اهلش نفاق
ندید ی که با شیر پروردگار
چه کردند آن مردم نابکار
شکستند پیمان پورش حسن
کزو چاره شد نزد زشت اهرمن
همی بینم ای شاه گردون سریر
به چنگ اجل مرتو را دستگیر
دریغ آیدم از چنین روی و موی
که بد خواهش ازخون دهد شستشوی
یکی پند بشنو ازاین مرد پیر
هرآنچت سراید ازو در پذیر
بفرمود دارای گردون سریر
بدان پیر آگاه روشن ضمیر
که هرچ آن تو گفتی درست است و راست
نباشد در آن اندکی کم وکاست
بود هر چه از نیک و بد درجهان
نباشد به من یک سر مو نهان
ولی ای خردمند پیر کهن
مرا کشته خواهد خداوند من
قلم از ازل زد به لوح این رقم
که گردم همی کشته جف القلم
اگر درجهم من به سوراخ مور
کشد دشمنم اندر آن تنگ گور
چو من کشته گردم ثقیفی نژاد
یک مرد آید به آیین و داد
برآرد زدوده پرند از نیام
کشد ازبد اندیش من انتقام
چو بشنید این راز آن پیرمرد
برفت از برشاه با داغ و درد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹۴ - رسیدن امام علیه السلام به منزل ذباله و رسیدن خبر شهادت عبدالله بن یقطر
گوهر بعدی:بخش ۹۶ - آب برداشتن اصحاب به فرمان امام علیه السلام ازمنزل شراف و رسیدن حر ریاحی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.