هوش مصنوعی:
متن بالا بخشی از یک داستان حماسی یا تاریخی است که در آن شخصی به نام «مرجانه» مورد سرزنش قرار میگیرد زیرا قصد جنگ با حسین بن علی (ع) را دارد. اطرافیان او، از جمله اولاد انصار و پسرخواهرش حمزه، به او هشدار میدهند که این کار نادرست است و به اسلام آسیب میزند. در نهایت، مرجانه اظهار پشیمانی میکند و از تصمیم خود منصرف میشود.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق تاریخی و مذهبی است و ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوع جنگ و تعارضات اخلاقی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
بخش ۱۰۵ - پذیرفتن عمو سعد سرداری لشگر کوفه را وملامت کردن مردم او را
که این کار نستوده کارمن است
تبه گوهر آموزگار من است
بدو گفت سالار بی ننگ ونام
که رایت برافراز وبردار گام
به نو باوه ی ساقی سلسبیل
ببند آب وبنمای او را قتیل
زلشگر بدو داد پس شش هزار
سواران همه از در کارزار
چو از لشگر و خیمه و خواسته
شدآن اهرمن کارش آراسته
زدرگاه فرزانه مرجانه تفغت
شتابان سوی خانه ی خویش رفت
زاولاد انصار جمعی کشن
به کاشانه ی او شدند انجمن
بگفتند اورا که آزرم دار
مکن با حسین علی کارزار
به سبط نبی گر درآید شکست
شود نام اسلام با خاک پست
نکوهش چو کردند لختی براو
چنین گفت زشت اختر کینه جو
پشیمانم از گفته ی خویشتن
نیاید چنین کار هرگز زمن
چو اولاد انصار ازخانه اش
برفتند و خود ماند وکاشانه اش
پسر خواهرش حمزه باوی بگفت
که راز ازمن الحال باید شنفت
پدرت آنکه گرد ونکونام بود
یکی ازدلیران اسلام بود
تو نام پدر درنیاور به ننگ
ابا پور زهرا میارای جنگ
زدین برمپیچان سرخویش را
مکش پور پیغمبر خویش را
رضای رسول ازیزید است به
به آن یک بپیوند وزین یک بجه
چو شد رخش عمرحسین از توطی
نه کوفه پس از وی بماند نه ری
من آوردم اندرز خود را به بن
تو خواهی بکن گوش وخواهی مکن
به پایان چو شد حمزه را گفتگوی
عمر بر دو پور خود آورد روی
مهین پور اورا بدی حفس نام
که هشتی پدر وار –کینه گام
تبه گوهر آموزگار من است
بدو گفت سالار بی ننگ ونام
که رایت برافراز وبردار گام
به نو باوه ی ساقی سلسبیل
ببند آب وبنمای او را قتیل
زلشگر بدو داد پس شش هزار
سواران همه از در کارزار
چو از لشگر و خیمه و خواسته
شدآن اهرمن کارش آراسته
زدرگاه فرزانه مرجانه تفغت
شتابان سوی خانه ی خویش رفت
زاولاد انصار جمعی کشن
به کاشانه ی او شدند انجمن
بگفتند اورا که آزرم دار
مکن با حسین علی کارزار
به سبط نبی گر درآید شکست
شود نام اسلام با خاک پست
نکوهش چو کردند لختی براو
چنین گفت زشت اختر کینه جو
پشیمانم از گفته ی خویشتن
نیاید چنین کار هرگز زمن
چو اولاد انصار ازخانه اش
برفتند و خود ماند وکاشانه اش
پسر خواهرش حمزه باوی بگفت
که راز ازمن الحال باید شنفت
پدرت آنکه گرد ونکونام بود
یکی ازدلیران اسلام بود
تو نام پدر درنیاور به ننگ
ابا پور زهرا میارای جنگ
زدین برمپیچان سرخویش را
مکش پور پیغمبر خویش را
رضای رسول ازیزید است به
به آن یک بپیوند وزین یک بجه
چو شد رخش عمرحسین از توطی
نه کوفه پس از وی بماند نه ری
من آوردم اندرز خود را به بن
تو خواهی بکن گوش وخواهی مکن
به پایان چو شد حمزه را گفتگوی
عمر بر دو پور خود آورد روی
مهین پور اورا بدی حفس نام
که هشتی پدر وار –کینه گام
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰۴ - شرح حال ابن سعد لعین و پدرش سعد وقاص لعنته الله علیهما
گوهر بعدی:بخش ۱۰۶ - مشورت کردن عمرسعد با پسران خود در جنگ نمودن با امام علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.