هوش مصنوعی: متن بالا روایتگر داستانی حماسی و عرفانی است که در آن شخصیتی جوان و پاک‌دامن به نام شهزاده برای نبرد با دشمنان دین آماده می‌شود. پدرش که خداوند دین نامیده می‌شود، او را با تجهیزات جنگی مانند زره، شمشیر، سپر و نیزه مجهز می‌کند. شهزاده سوار بر اسبی تندرو به نام عقاب به سوی میدان نبرد می‌شود. پدرش با اندوه و نگرانی او را بدرقه می‌کند و از خداوند می‌خواهد که در این نبرد نابرابر شاهد باشد. سپس شهزاده به میدان جنگ می‌شتابد و پدرش به درگاه خداوند دعا می‌کند.
رده سنی: 15+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و حماسی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، توصیف‌های مربوط به جنگ و نبرد ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

بخش ۹۴ - لباس رزم پو شاندن امام مظلوم فرزند خود را وبه میدان فرستادن

جبین سود پیش شه دین به خاک
بگفت ای تن خلق را جان پاک

من اینک ز بدرود باز آمدم
به درگاه تو با نیاز آمدم

بپوشان مرا ساز و برگ نبرد
که انگیزم از جان بدخواه گرد

مر او را خداوند دین خواند پیش
بپوشاند بر پیکرش درع خویش

نهادش به سر بهر معراج عشق
ز دستار پیغمبری تاج عشق

یکی تیغ دادش چو ابروی او
که بد درخود دست و بازوی او

بدو اسپر حمزه را داد شاه
که دارد ز آسیب تیغش نگاه

کدامین سپر کش درخت قباب
زدی تیغ بر چهر ه ی آفتاب

یکی نیزه دادش که از تیغ آن
تن مرگ لرزید چون خیزران

به کاویدن جسم مردان جنگ
زبان کرده تیز و میان بسته تنگ

چو آراست خود را به برگ نبرد
نشست از بر توسنی رهنورد

چه توسن؟ نبی(ص) خوانده او را عقاب
به جستن چو آتش به رفتن چو آب

بر او چو جولانش آهنگ بود
چه سوراخ سوزان جهان تنگ بود

بدی از فرازش چو میل فرود
تو گفتی شهاب درخشنده بود

شدی سوی بالا ز پستی فراز
چو آه دل بانوان حجاز

تو گفتی که بود آن پیمبر نژاد
سلیمان و بنشسته بر پشت باد

سپس شد سوی رزمگاه آن جوان
چو جان از تن خسرو دین روان

چو لختی بپیمود شهزاد ه راه
پیاده همی از پی اش رفت شاه

به زاری خروشیدن آغاز کرد
سوی نوجوان خود آواز کرد

که آهسته تر ره بپوی ای جوان
یکی بازبین سوی پیر نوان

سوارا بپرس از پیاده خبر
که بهر چه ای از قفا رهسپر

شد از رفتنت سست زانوی من
برون رفت نیرو ز بازوی من

بمان تا دگر باره بینم رخت
برم توشه از شکرین پاسخت

چو شهزاده بشنید آوای باب
فرو جست از زین اسب عقاب

بیفکند خود را در آغوش شاه
تو گفتی به پیوست با مهر ماه

چو با هم دمی مویه کردند سر
پدر ماند بر جا روان شد پسر

شهنشه سوی پاک پروردگار
بیفراشت دست و بنالید زار

که باش ای خداوند بینا گواه
میان من و این بداختر سپاه

که کردند بر من چنان کار تنگ
که سازم روان سوی میدان جنگ

جوانی همانند خبر البشر (ص)
به دیدار و کردار وگفتار و فر

به روی نیا داشتم چون نیاز
بدین مو و رو کردمی دیده باز

عمر را پس آنگاه آواز داد
بگفتا که ای خصم ناپاکزاد

بریدی چنانکه تو پیوند من
بکشتی همه یار و فرزند من

ببرا پیوند تو کردگار
نسازد به دلخواه تو هیچ کار

یکی بر گمارد که در بسترت
ببرد سر از کینه جو پیکرت

وز آن سوی شهزاده ی نامدار
بیامد سوی پهنه ی کارزار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۳ - رفتن ح – علی اکبر به وداع امام سجاد وبازگشت به خدمت پدر
گوهر بعدی:بخش ۹۵ - به میدان رفتن ح – علی اکبر علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.