هوش مصنوعی: متن روایتگر داستانی است که در آن گروهی از افراد شرور به رهبری شمر قصد کشتن فردی بیمار و ناتوان از خاندان پیامبر را دارند. شخصی به نام عمر از این عمل جلوگیری می‌کند و به دفاع از بی‌پناهان می‌پردازد. در ادامه، بانوان خاندان پیامبر از عمر درخواست کمک می‌کنند تا بتوانند سرهای خود را بپوشانند. عمر دستور می‌دهد که نیازهای آنان برطرف شود، اما با بی‌تفاوتی اطرافیان مواجه می‌شود. در نهایت، عمر دستور می‌دهد که آن‌ها را در یک خیمه جمع کنند و تحت مراقبت قرار دهند. متن با اشاره به بی‌عدالتی‌های جهان و رنج‌های نیکوکاران پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای موضوعات سنگین مانند ظلم، کشتن بی‌پناهان و بی‌عدالتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال نامناسب باشد. همچنین، درک عمیق مفاهیم اخلاقی و تاریخی متن نیاز به بلوغ فکری دارد.

بخش ۵۴ - روایت حمید بن مسلم کوفی

بینم که آن مردم پر زکین
چه سازند با آل حبل المتین

به ناگه پدیدار شد شمر دون
به گردش گروهی به بد رهنمون

رسیدند آنجا که بیمار بود
همان شاه با درد و تیمار بود

بگفتند با شمر کاین ناتوان
به جا مانده از هاشمی زاده گان

همان به که با خنجر آبدار
رهانیمش از پیچش روزگار

چو دیدم که آن مردم بد سرشت
شدند استوار اندر آن کار زشت

بگفتم بدیشان به بانگی درشت
که ای قوم! بیمار را کس نکشت

چه کرده است این کودک بی پناه
به یزدان پناهید از این گناه

از اینگونه کردم بس اندرزها
که برهانمش از دم اژدها

عمر نیز ناگاه آنجا رسید
مر آن پیچش و گفتگو را شنید

به شمر تبهکار بر زد خروش
که درقتل این خسته چندین مکوش

همین یک پرستار بهر زنان
به جا مانده زو باز گردان عنان

چو آمد عمر نزد آن بانوان
کشیدند از دل سراسر فغان

چنان شیون و ناله کردند سر
که بگریست برحال ایشان عمر

به لشگر خروشید دنیا پرست
کز این بیکسان باز دارید دست

نکوشد دگر کس به آزارشان
بس است اینهمه رنج و تیمارشان

شد از گردشان چون سپه برکنار
به پیش عمر لابه کردند زار

که ما عترت پاک پیغمبرم
روا نیست کاینسان برهنه سریم

بگو تا ز چیزی که ناید به کار
نمایند چندان به ما واگذار

که پو شیم با آن سر خویش را
زخود شاد کن داور خویش را

عمر گفت: یاران از این سود، دست
بدارید و باز آورید آنچه هست

به هرکس دهید آنچه دارد نیاز
که اندام خود را بپو شند باز

بسی گفت و با وی ندادند گوش
شد او خسته و خواستاران خموش

چو بیچاره شد روی از ایشان بکاشت
تنی را برایشان نگهبان گماشت

بگفتا: سراسر ز خرد و بزرگ
به یک خیمه همچون اسیران ترک

بیاریدشان گرد و دارید پاس
مبادا گریزد تنی از هراس

دریغا بدی در زمانه نماند
که آل علی (ع) دفترش را نخواند

شگفتا که از شومی آن ستم
نپاشید پیوند گیتی ز هم

چنین بوده تا بوده آیین چرخ
که شایسته کس را نداده است برخ

ستمکار را بهره عیش است و گنج
نکوکار پیوسته با درد و رنج

جهان همچو دریای پهناور است
که لولوش در زیر خس برسر است
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۳ - روایت علیا مخدره جناب زینب علیه السلام
گوهر بعدی:بخش ۵۵ - آتش زدن سپاه کفر، خیام سپهر احتشام پادشاه ایمان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.