هوش مصنوعی: این متن روایت‌کننده داستانی تاریخی است که در آن مختار ثقفی به انتقام‌گیری از قاتلان امام حسین (ع) و یارانش می‌پردازد. در این داستان، مختار سه نفر به نام‌های حارث ابن بشیر، قاسم پور جارود، و حارث نوفل را که در جنایات کربلا نقش داشتند، دستگیر می‌کند و هر یک را به مجازاتی سخت محکوم می‌کند. حارث ابن بشیر به دلیل تیراندازی به خیمه‌های امام حسین (ع) اعدام می‌شود، حارث نوفل به دلیل تازیانه زدن به حضرت زینب (ع) به دار آویخته می‌شود و قاسم پور جارود نیز مجازات می‌شود. متن به شدت بر انتقام‌گیری و مجازات تأکید دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای صحنه‌های خشونت‌آمیز و توصیفات دقیق از مجازات و انتقام است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 16 سال نامناسب باشد. همچنین، محتوای آن نیاز به درک تاریخی و مذهبی دارد که برای سنین پایین قابل هضم نیست.

بخش ۳۳ - به درک فرستادن امیر مختار نافع و

یکی پیش ایوان کیوان غلام
اسیر بیاورد نافع به نام

که این بد منش بدنگهبان رود
چو درکربلا شه نبرد آزمود

نهشت این بد اندیش ناپاکزاد
که عباس سالار حیدر نژاد

برد آب زی پرده گی های شاه
بپیماید از روی زی برده راه

شد آگه چو مختار یل کو چه کرد
بفرمود کز وی برآرند گرد

مر او را دم تیغ کیفر بداد
که از دوزخش رستگاری مباد

چو روز دگر میر برگاه شد
پی کشتن دشمن شاه شد

سه تن را به زنجیر سخت استوار
فرو بسته بودند زی نامدار

یک نام او حارث ابن بشیر
که بودی بسی نابکار و شریر

دوم پور جارود قاسم به نام
که نفرینش بادا زخیر الانام (ع)

سوم حارث نوفل کینه جوی
بداندیش و بدگوهر و زشتخوی

امیر آن سه ناپاک را چون بدید
چو سوزنده آتش زجا بردمید

بگفتا: ازایشان چه سرزد گناه؟
چه کردند این بد نژادان به شاه؟

بگفتند: کان حارث ابن بشیر
سوی خیمه ی شاه بگشاد تیر

بفرمود مختار کو را زپای
فکندند با دشنه ی سر گرای

وزان پس جهانجوی فرخنده خوی
سوی حارث نوفل آورد روی

بدو گفت: کز کارت آگه منم
کسی کت کند عمر،کوته منم

چو آتش به کین چون زبانه زدی
به زینب (ع) چرا تازیانه زدی؟

تو را شرم نامد زدخت رسول؟
نگشتی هراسان زشوی بتول؟

کنونت بدان گونه کیفر کنم
که از خویش خوشنود حیدر کنم

بفرمود تا چوب داری زدند
بدو بر فرو هشته پیچان کمند

کشندش به دار آن تن نابکار
که بودی چنان تن سزاوار دار

زند روزبانش به پهلوی و مشت
همی تازیانه هزاری درشت

به فرمان میر مهین روزبان
بدو کرد دل سخت و نامهربان

ببردش کشان برزده آستین
به دارش بیاویخت پر خشم و کین

هزاری بزد تازیانه به روی
که سست آمد اندام آن زشتخوی

امان خواست از میر و مامی نیافت
تن آسایی از انتقامی نیافت

رده گردش از هرکرانه زدند
هزاری دگر تازیانه زدند

بدانسان که اندامش ازهم گسیخت
چو سیلاب خون پلیدش بریخت

بد اندیش چون تشنه بد آب خواست
زمژگان مختار سیلاب خاست

بگفتش: تو را آب شمشیر بس
چنین کیفر از پنجه ی شیر بس

دریغا چرا زاده ی بوتراب
نه او را امان داد دشمن نه آب

بفرمود پس با زدوده پرند
گسستند اندام او بند بند

وزان پس بریدند از تن سرش
چنین بود در این جهان کیفرش

به دیگر سرا کردگار جهان
کشد زین بتر کیفر از بدگمان

پس آنگه به فرمان آن پاکرای
شد از پور جارود پردخته جای

چو آن روز بگذشت روز دگر
برآورد رخشنده خورشید سر
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۲ - به درک فرستادن مختار عبد الله ابن اسد و مالک ابن بشیر را
گوهر بعدی:بخش ۳۴ - به درک فرستادن مختار، خولی اصبحی را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.