۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

هر که معشوق محتشم دارد
دلبر و کام دل به هم دارد

روی نیکوش محتشم کرده است
کار معشوق محتشم دارد

زلف جادوش صبر من بر بود
زلف او جادویی چه کم دارد

روی چون چشم او دژم دارم
زلف چون پشت من به خم دارد

در من و حال من نگه نکند
از تکبر که آن صنم دارد

نکشم سر ز خط خدمت او
گرچه بر من سر ستم دارد

آتش اندر دلم زدست غمش
دل او را از این چه غم دارد

چشم من پرنم است از آتش عشق
عجب است آتشی که نم دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.