۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

ماه را ماند رخش ناکاسته
زلف چون شب ماه را آراسته

سرو بالایی که چون بالای او
باغبان یک سرو ناپیراسته

تا مرا سودای آن مه در سر است
ماه را مانم ولیکن کاسته

در نشست و خاست چون سرو است و مه
فتنه ای زان سرو و مه برخاسته

از همه خوبان دل او را خواسته است
هم دلش دارم فدا هم خواسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.