۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

گر به دو رخ فتنه نظاره ای
درد دلم را به دو لب چاره ای

آینه در پیش تو بینم مگر
پیش رخ خویش به نظاره ای

در دل من عارضه عشق توست
تا تو بدان عارض و رخساره ای

اختر وصلم ز تو تاری چراست
گر تو به رخ اختر سیاره ای

دهر نه ای چونکه جفا پیشه ای
چرخ نه ای چونکه ستمکاره ای

کم نکند عشق تو خون ریختن
تا تو بدان نرگس خونخواره ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.