هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام خود میگوید. او معشوقهای دلبر دارد که به او توجهی نمیکند و تنها کاری که از دستش برمیآید، پرستش اوست. شاعر با توصیف زیباییهای معشوق و مقایسهی آن با طبیعت، عمق احساسات خود را نشان میدهد و از بیم آن میگوید که مبادا شراب عشق او را از پا درآورد.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانهای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابلدرک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیدهی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۴۸
گشتم از هجر او نزار چو نی
وعده وصل او ندانم کی
او بت دلبرست و نیست مرا
هیچ کاری به جز پرستش وی
ای بهاری که بی هوای بهار
روی تو گل دماند اندر دی
گر گل است از دو عارض تو خجل
چون ز مژگان من گشاید خوی
بس بخیلی به قوت بوس و کنار
باز هنگام وعده حاتم طی
بیم باشد که می مرا بخورد
گر مرا بی تو خورد باید می
وعده وصل او ندانم کی
او بت دلبرست و نیست مرا
هیچ کاری به جز پرستش وی
ای بهاری که بی هوای بهار
روی تو گل دماند اندر دی
گر گل است از دو عارض تو خجل
چون ز مژگان من گشاید خوی
بس بخیلی به قوت بوس و کنار
باز هنگام وعده حاتم طی
بیم باشد که می مرا بخورد
گر مرا بی تو خورد باید می
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.