هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در ستایش شخصی با نام شمس دین و دین دولتی سروده شده است. شاعر در این شعر به توصیف فضایل اخلاقی، همت بلند، جمال، بخشش، و عدالت این شخص میپردازد. همچنین، شاعر از مشکلات و مصائب خود در زندگی سخن میگوید و اشاره میکند که با وجود همهی این مشکلات، به فضل و کرم این شخص امیدوار است. در نهایت، شاعر آرزو میکند که احوال این شخص همیشه در اقبال و سعادت باشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات اشاره به غم و اندوه و مشکلات زندگی دارند که ممکن است برای گروههای سنی پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۱۱
ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی
دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
از علو همت تو آسمان را غیرت است
وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را
نیک نامی دینو رادی شرع و همت ملت است
خصلت و اندیشه پاک تو را خدمت کند
هر که در آفاق نیک اندیش و نیکو خصلت است
هر کسی حیلت کند تا چون تو گردد نیک نام
هر که بی قوت بود تدبیر او در حیلت است
آلت افعال دولت کلک ملک آرای توست
کردگار است آن که افعالش همه بی آلت
کثرت بذل تو را در قلت و افلاس خلق
آن اثر باشد که عفو و حلم را در زلت است
مدتی شد تا مرا در حادثات روزگار
بر دل و جان کثرت هر محنتی از قلت است
گرچه با غفلت نیم در باب نظم و کان نثر
خاطر ایام را در حق ما صد غفلت است
گرچه با غفلت نیم در باب نظم و کان نثر
هر زمان با من حوادث را مصاف صولت است
عیش شیرین تلخ گردد هر کجا عطلت بود
عیش من گر تلخ شد خود عیب آن از عطلت است
هر که در عزلت بود از وی نجویند انتقام
انتقام چرخ با من سر به سر در عزلت است
از اجل مهلت نمی خواهم که ناید نزد من
با چنین غم ها که من دارم چه جای مهلت است
جمله و تفصیل احوال تو در اقبال باد
تا رجوع هر چه تفصیل است سوی جملت است
دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
از علو همت تو آسمان را غیرت است
وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را
نیک نامی دینو رادی شرع و همت ملت است
خصلت و اندیشه پاک تو را خدمت کند
هر که در آفاق نیک اندیش و نیکو خصلت است
هر کسی حیلت کند تا چون تو گردد نیک نام
هر که بی قوت بود تدبیر او در حیلت است
آلت افعال دولت کلک ملک آرای توست
کردگار است آن که افعالش همه بی آلت
کثرت بذل تو را در قلت و افلاس خلق
آن اثر باشد که عفو و حلم را در زلت است
مدتی شد تا مرا در حادثات روزگار
بر دل و جان کثرت هر محنتی از قلت است
گرچه با غفلت نیم در باب نظم و کان نثر
خاطر ایام را در حق ما صد غفلت است
گرچه با غفلت نیم در باب نظم و کان نثر
هر زمان با من حوادث را مصاف صولت است
عیش شیرین تلخ گردد هر کجا عطلت بود
عیش من گر تلخ شد خود عیب آن از عطلت است
هر که در عزلت بود از وی نجویند انتقام
انتقام چرخ با من سر به سر در عزلت است
از اجل مهلت نمی خواهم که ناید نزد من
با چنین غم ها که من دارم چه جای مهلت است
جمله و تفصیل احوال تو در اقبال باد
تا رجوع هر چه تفصیل است سوی جملت است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.