۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

قرب یک ماه شد که در شب روز
چشم من ماه و آفتاب ندید

اندر آن خانه ام که در همه عمر
هیچ جغدی چنان خراب ندید

ز آتش دل کباب شد جگرم
ز آتش دل کسی کباب ندید

تا در این خانه ام ز بیداری
دیده من خیال خواب ندید

کس حدیث مرا جواب نداد
کس خلاص مرا صواب ندید

هیچ مومن چنین عتاب نیافت
هیچ کافر چنین عذاب ندید

همچنان می خورم طعام و شراب
که کسی خواب دید و آب ندید

هیچ مصلح چنین طعام نخورد
هیچ مفسد چنین شراب ندید

بی خطا بر من این خطاب چراست
بی خطا کس چنین خطاب ندید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.