۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

دارد ز غمزه حجت قاطع حبیب ما
بیعت به ذوالفقار ستاند خطیب ما

یک بانک ذوق گرمی ما را کفایت است
حاجت به تازیان ندارد ادیب ما

روزی که رخ نمود به ما کار داشت عشق
ز اول حواله دگران شد نصیب ما

ما را تو و قبول نیازی و خلوتی
مال و منال هر دو جهان از رقیب ما

از نکهت گل است ضرر دل رمیده را
در بر رخ صبا نگشاید طبیب ما

عاشق ز کوی دوست به تکلیف آمده
با صبر و راحت انس نگیرد غریب ما

بهتر که از حکایت ما درکشی نفس
دل خون شود ز غصه کار مهیب ما

گل را قصور نیست تو را اگر ز کام هست
در بار کاروان همه هست طیب ما

بر پای بند کون «نظیری » زدیم پا
آویخت عشق از سر گردون صلیب ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.