۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

بر فلک تابد مسیحا رشته زنار ما
بر زمین منصور افرازد ستون دار ما

از معاصی توبه می کردیم پیش از عاشقی
این زمان عصیان شود از کفر استغفار ما

از شبان وادی ایمن نفس سوزان تریم
موسی اندر طور می رقصد ز موسیقار ما

شاهباز خامه ما عرض پروازی کند
مرغ جنت راست آب و دانه در منقار ما

گر به طبع زاهدان تلخ است طعم ما چه غم
روشن از رخسار می خواران شود معیار ما

خضر وقتی کو؟ که تعمیر خراب ما کند
زان که گنجی هست پنهان در ته دیوار ما

هر کجا عشق است مستولی طبیبان خسته اند
از کدامین درد واجوید دل بیمار ما

زیرکان را دانه و آب چمن خامش نکرد
عندلیب مست رمزی داند از اسرار ما

چون مگس بر قند می جوشیم بر مطلوب خویش
گرمی سودای یوسف نشکند بازار ما

خسرو نظمی «نظیری » نقش شیرین طرح کن
چرخ بار ما کشد چون عشق باشد کار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.