۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

نشسته در ظلمم با قمر چه کار مرا
چراغ تیره شبم با سحر چه کار مرا

مسیح وار کند سیر بر فلک روحم
به این طلسم فروبسته در چه کار مرا

چو ذره محرم جاوید آفتاب شدم
به آشنایی مشتی شرر چه کار مرا

اگر قضا و قدر ز آسمان فرود آید
من و خیال تو با خیر و شر چه کار مرا

جنون به مغز دماغم فتیله می سوزد
به پنبه کاری داغ جگر چه کار مرا

ز طاعت به ریا کرده اجر می خواهم
چو بید کاشته ام با ثمر چه کار مرا

به اشک دیده آلوده عفو چون جویم
خزف فروخته ام با گهر چه کار مرا

هزارگونه شکایت به ضمن خاموشی است
به ناله ای که ندارد اثر چه کار مرا

به قهر تا نگدازی به مهر ننوازی
هلاک تلخ توام با شکر چه کار مرا

چو حسن تو به کسی در جهان نمی مانم
غریب در وطنم با سفر چه کار مرا

نه رحم مانده نه شفقت نه دوستی نه وفا
درین دیار «نظیری » دگر چه کار مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.