۳۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹

نگاه گم شده در راه کوی یار مرا
گسسته عقد گهر گریه در کنار مرا

خود از محبت جانان به خود حسد دارم
ز رشگ غیر کنون برگذشته کار مرا

ز هر یقین که شود صاف سینه صاف ترم
غبار دل نشوم گر کنی غبار مرا

به بی بری مزنم طعنه کز هزار چمن
قضا گذاشته این جا به یادگار مرا

ز روزگار چه منت که بر سر من نیست
به روزگار تو افکنده، روزگار مرا

خدا ز آفت پژمردگی نگهدارد
شکفته است دل و طبع زین بهار مرا

مزاج دوست خموشی خرد ولی چه کنم
گل محبتم این ناله هست خار مرا

تعلق تو «نظیری » بپستیم دارد
توجهی که کند دوست واگذار مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.