هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج دل شکسته خود می‌گوید و اعتراف می‌کند که خود باعث کم‌قدری خویش شده است. او از عشق و عاشقی سخن می‌گوید و از ترس از ستم و بیدادی که ممکن است بر او روا شود، ابراز نگرانی می‌کند. در پایان، به یاد نظیری و مرگ دشوارش می‌افتد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاشقانه، درد و رنج، و مرگ است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند پشیمانی و ترس از ستم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۵

کردم ز شکوه منع دل زار خویش را
انداختم به روز جزا کار خویش را

وقت نظاره بت پرهیزکار خوش
شویم به گریه دیده ی خون بار خویش را

جرم منست پیش تو گر قدر من کم است
خود کرده ام پسند خریدار خویش را

صد مشتریست جنس دلم را چو آفتاب
من گرم می کنم به تو بازار خویش را

ترسم که رفته رفته به بیداد خو کنی
بر کین مدار طبع ستمکار خویش را

ای دل مجو نجات که صیادپیشگان
در دام می کشند گرفتار خویش را

عمرت بود که دوش «نظیری » به یاد تو
آسان نمود مردن دشوار خویش را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.