۳۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

با شهپر عنقا چه نوا بال مگس را
همه نغمه ی داوود که دیدست جرس را

در معرض خورشید سها را چه نمایش؟
با نور تجلی چه ضیا نار قبس را؟

بس غنچه ی نشکفته به تاراج خزان رفت
رسم است که رهزن زند از قافله پس را

پریدن نادان گه نظمم به چه ماند؟
با آن که پرد چشم و نهی بر مژه خس را

در کوی حقیقت چه کند مرد مجازی؟
در بیشه ی شیران چه هنر گرگ هوس را؟

جز حاجت اخوان نسزد تحفه ی یوسف
اینجا نرسد عرض تجمل همه کس را

هرچند ز تریاق بود زهر گران تر
زین جنس به صد من ندهم نیم عدس را

کس همره ما نیست کز آن سوی بتازیم
کز معرکه بدیم برون گرد فرس را

تا همدم هر بیهده پرواز نگردد
در سینه شکستیم پر و بال نفس را

در آرزوی یک تن هم جنس که عنقاست
از بس که تپیدیم شکستیم نفس را

صبح از دم خون ریز «نظیری » به هراس است
از ناوک شب خیز بود بیم عسس را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.