۳۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

زیستم بس که به تدبیر خود از خامی ها
رفت نام و نسبم در سر خودکامی ها

ورع و شیب زبون خم ایامم کرد
یاد دوران جوانی و می آشامی ها

طایری نیست که تاری ز منش برپا نیست
صید یک مرغ نکردم ز کهن دامی ها

روز عشرت به صداع سر مخمور گذشت
تر نگردید دماغم ز تنک جامی ها

دل به لهو و لعب عمر منه کاین مرغان
تکیه بر باد کنند از سبک آرامی ها

خلعت سرو به اندام تو خوش ببریدند
جامه زیبنده نماید ز خوش اندامی ها

شکر پیری که هوا و هوس از جوش نشاند
چون می کهنه برون آمدم از خامی ها

پیش از مرگ خود از آفت هستی رستم
به اجل باز نماندم ز سبک گامی ها

در خرابات سر ناموران گردیدیم
بس که اندیشه نکردیم ز بدنامی ها

لوث تقصیر چو از آب کرم شسته شود
دلق درویش برآید ز سیه فامی ها

ساز و برگ و می و مطرب به «نظیری » جمعست
بوی خیر آیدش از نیک سرانجامی ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.