۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

به غیر از رنگ و بویی نیست این عشق مجازی را
عطا کن لذت طعم حقیقت عشق بازی را

عزیزان را فدا کردم سر و سامان هبا کردم
نیرزم گوشه چشمی بنازم بی نیازی را

عبارت کوته و دل تنگ و خاصان ملک زیبا
چه داند مرد صحرایی طریق کارسازی را

کسی تفسیر رمز عاشق و معشوق کی داند
به جز مکی نمی داند لغت های حجازی را

همه سرمایه اقرار و ایمان بود رخسارت
فغان از خال هندویت که کافر کرد غازی را

گرسنه باز شاهنشاه و ما صیاد بی طالع
دل کبکی نثار آریم خوی شاهبازی را

صبوح و روح برهم خورد چون بانگ صلات آمد
به زیر آرید از طاق این کهن دلق نمازی را

گر از یک ره نماید روی از صد ره درون آید
«نظیری » چاره چون سازد فریب ترکتازی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.